{به "پیش و پس از او" تقسیم شدن. برای او گناهکار جماعتی شدن. پای رفتنش، نشستن و پای نیامدنش، ایستادن. بی‌خیالِ دنیا شدن. هر روز را چون آخرین روز زندگی کردن. در هجوم دوستان و دوستان تنهاتر از پیش شدن. تقسیم شدن، تقسیم شدن، در چهانت پخش شدن. این‌هاست هدایای عشق. تنها یادگارهایی با پیراهنِ جاودانگی...}
 

 

+ کلمه که نه. سرب داغی که تا عمق استخوانت نفوذ می‌کند...