مرا ببخش به خاطر تمام فاصله‌ها و راه‌ها و دور بودن ها. مرا ببخش به خاطر قلب هزار تکه‌ی از هم پاشیده‌ام. مرا ببخش اگر تلخای لب هایم، لب های سرخت را تاراج  کردند. مرا ببخش اگر دستانم لحظه ای از خوشه چینی موهایت باز نایستادند. مرا ببخش اگر در کلماتم جز یاد گذشته ها و وزش خاطره ها چیزی وجود ندارد و نمی تواند که وجود داشته باشد. مرا ببخش به خاطر باران هایی که نباریدند، بوسه هایی که تقدیم نشدند و نگاه هایی که دریغ شدند. مرا ببخش به خاطر عبوسی ابرها. نگاه تیز آسمان. مرا ببخش به خاطر پرندگان مرده و پروازهای از یاد رفته. مرا ببخش به خاطر سرمای آغوش و آوارگی انگشتانم. انگشتانی که تن تو عمیق ترین زیستگاهشان بود. مرا ببخش به خاطر تمام کلماتی که می توانستم به تو بگویم و نگفتم. مرا ببخش به خاطر پاییزی که بعدها خواهد آزردت. مرا ببخش به خاطر تمام دقایقی که در جایی غیر از کنار تو تباه کردم. حتا مرا به خاطر تمام کسانی که تو را دیده و نستوده اند، به خاطر تمام کسانی که صدای تو را شنیده و نپرستیده اند، ببخش. مرا ببخش به خاطر عجزی که در همین کلمات فریاد می شود. مرا ببخش اگر از میان تمام تلخی ها و بدی ها و زشتی ها و سختی ها، به آغوش تو - این زمینی ترین بهشت، فرار کردم. مرا ببخش اگر چشم باز کرده ای و نبودم، لمس کرده ای و نفهمیده ام. مرا ببخش اگر تو را با زبان مجانین و دیوانگان آشنا کردم. مرا ببخش به خاطر تمام عکس هایی که همیشه در کنارم خواهی خندید و هرگز با نابودی ملاقات نخواهند کرد....
.
.
مرا ببخش. به خاطر بی کفایتیِ کلماتم. اندوهِ سکوتم...
.
.
مرا ببخش. به خاطر خیسیِ گونه هایت. تنهاییِ شانه هایت...
.
.
مرا ببخش اگر دوست داشتنِ من برای خوب بودن هیچ چیز کافی نبود...