اسیر شاخه های بلند درختام این روزا. شاخه های لخت بی برگ. رخنه در دل آسمان. برفای روی قله ها. بی کسی شگرف شب ها. راه های طولانی. بی پناهی نداشتن پا. سوالای بی جواب. آخ این آخری از همه شون بدتره. ساعت ها کلنجار رفتن با خود. بی هیچ جوابی ادامه ی این مسخرگی زشتی که اسمش رو گذاشتیم زندگی...