دوست داشتم ابراهیم وار، بی هیچ شک و تردیدی به میان آتشها بپرم و خنجر بر گلوی عزیزترین اسماعیلام بگذارم و آواره بیابانها شوم و با تبری در دست بزرگترین بتها را بشکنم و بشارت اغیار درباره اسحاقام را باور کنم. سخت اما مومن. طولانی اما باارزش...
دوست داشتم ابراهیم وار، بی هیچ شک و تردیدی به میان آتشها بپرم و خنجر بر گلوی عزیزترین اسماعیلام بگذارم و آواره بیابانها شوم و با تبری در دست بزرگترین بتها را بشکنم و بشارت اغیار درباره اسحاقام را باور کنم. سخت اما مومن. طولانی اما باارزش...