که دود سیگارم، شوق خندههایمان را آلوده کند و برقصی و بچرخانمت و ببوسیام و باده در دست اما از بوسه بوسهیِ لبِ تو مست؛ نه غمِ گذشته و نه خیالِ آینده. به تمامی سهمم از جهان ستانده؛ راضی و سرمست و آرام، پذیرای عزرائیل...
که دود سیگارم، شوق خندههایمان را آلوده کند و برقصی و بچرخانمت و ببوسیام و باده در دست اما از بوسه بوسهیِ لبِ تو مست؛ نه غمِ گذشته و نه خیالِ آینده. به تمامی سهمم از جهان ستانده؛ راضی و سرمست و آرام، پذیرای عزرائیل...