زخم نیست و آن که زخم زده نیز هم. زهری‌ست که در خون می‌چرخد و با خود به اینجا و آنجا و هرجا که بروی، می‌بری. تن‌خسته‌ای اما از زخم و زهر و گشتن و درد که تو دیر زمانی‌ست می‌خواهی نام دردت را بدانی، نه درمان را. برمی‌خیزی و دوباره می‌جنگی. نبردی در تاریکی با چیزی که نمی‌دانی این بار از کدامین سو به شیوه‌ای جدیدتر تو را در خود خواهد شکست...