مهی صبحگاهی که گویی میخواهد وجود بعضی چیزها را با پوشاندن آنها به ما متذکر شود؛ همین است که تو آرارات را جستوجو میکنی و نمیتوانی ببینیاش، در همان جای همیشگیاش، تلاش برای به یاد آوردن قلهاش، ارتفاعش، برفش. درون مه، پوشانده شده و غایب از دید، اما آگاه از بودن و وجود داشتناش...