بر دوش او پرسشی ساده اما سهمگین سنگینی میکند: چگونه میتوان خود را از زندگی خلاص کرد بیآنکه از زندگی خلاص شد؟ ترجیح میدهد به جواب نرسد چون میداند این عطش از آن عطشهاست که آدم را اندوهگین میکند...