کسی که آشنایی‌اش با تو محدود است به نامت، پشت تلفن می‌گوید من فقط مونده‌ام شما چطوری این‌قدر آرومید، اونم درحالی‌که معمولاً ترکا خیلی جوشی‌اند و تو با به وقتش حرص‌هایم را خورده‌ام و به شما هم توصیه می‌کنم آروم باشین، سروتهش را هم می‌آوری و چند ساعت بعد که مشکل خودبه‌خود حل می‌شود، آن را به فال نیک نمی‌گیری، بلکه دلیلی بر دور شدن از آن سال‌های تندخونی و تندخویی، نام دیگر جوانی و خامی، و نشاندن خونسردی به جایشان، مثل همین لیوان شیر گرمی که جایگزین چای شبانه‌ات کرده‌ای، یا دست برداشتن از سرزنش آدم‌ها و دل سوزاندن به حال و روزشان و شاید هم سرنوشت ناگزیرشان: خواسته‌اند اما نتوانسته‌اند، عین خودت که خیلی چیزها را خواسته‌ای اما نتوانسته‌ای، عین همین مورد که می‌خواستی و می‌رفت که نتوانی، بی‌آنکه کوتاهی از تو باشد، و بازتاب این جمله هم به تو برمی‌گردد و هم دیگران: بی‌آنکه کوتاهی از آنان باشد...