و این روزها کابوسی رهایم نمی کند؛ از بلندی بالا می روم، به سختی. به اوج می رسم. سیاهی همه جا را در خود محو کرده است. به پایین نگاه می کنم. تمام عزیزانم در پایین هستند اما هیچ کدام نگاه نمی کند، هیچ کدام نمی بیند مرا. می‌افتم عیسا. از آن بالا می‌افتم. این کابوس، این کابوس تنها چیزی‌ست که برایم به یادگار گذاشته‌ای عیسا؟