جمعه تالار خون بود. خاک باران خورده. دوش بعد کسالت. زل زدن وقت می گرفت. خون شره می کرد. از رگ به دست. از دست به میخ. از میخ به زمین. جلجتا. سرود بلند هستی در کف باد. برهنه دست گشوده بود و سر به زیر انداخته بود عیسا. زخم می خراشید. فریاد مقدور بلندا. قدم های آرام مریم. تصلیب تند عیسا. شبیه زبان الکن موسا. سلاخی گوشت از پوست. آه کوتاه عیسا. شیهه کشدار آسمان. حسرت نگاه زمان. بو کردن سنگ بود. خواستم بنویسم مرثیه. قلم گریست. گرفتن شرح جنازه از ملکوت. چوب و صلیب و نجار مصلوب. مصیبت عظما. غلظت سرخ جاری شده بر روی سنگفرش جلجتا. پیلاطوسِ ایستاده مرده. فریاد می زدم غروب. نگاهم نمی کرد عیسا. دلم گرفته کلمنتاین. تیغ اوهام می بُرد. خون تازه بریز عیسا. شعر تازه بگو مریم. جمعه تالار خون بود....