مست و ناهشیار به این میاندیشم که منحصرا در به یاد آوردن تو هشیارم. تو را تصور میکنم بدون این که سنگینی سر و پرتی حواسام وقفهای در به یاد آوردن زیباییات وارد کند. زور هیچ چیز در زندگیام نمیتواند به تو برسد و در من، هیچ چیز نمیتواند دوست داشتنات را به تعویق بیندازد...
.
سالها گذشته. سالهای زیاد هم خواهد گذشت. اما من هیچ وقت از دوست داشتنات دست برنخواهم داشت. این دیوار نامرئی میان ما هیچ گاه از بین نخواهد رفت. هیچ تلاشی هم برای فرو ریختنش نخواهم کرد. تو هرگز مرا نخواهی بوسید اما چشمان من همیشه به دنبال لبان تو خواهد بود...
.
کسانی که دوستشان داری، همیشه در کنارت باشند؛ اگر تکهای باقی بماند از من، کجای جای تنم نامات نیست؟ تولدت بر جای جای تنام مبارک...
این زخم همیشگی...این زخم کهنه ی همیشه تازه...