در درد بودن و درد را چشیدن و راضی بودن به درد چه فضیلتی وجود دارد؟ فارغ از درد کدامین ویژگی و خصوصیتی که بر تو تحمیل شده و تو در برابرش چارهای نداشتهای، جای شادی و آی آدمها ببینید من چقدر فلان دارم، دارد؟ موهبت و مصیبتی که تو در ان نقشی نداشتهای و چیزی تحمیلی از بیرون و دنیای بیرون است و تو برای آن زحمتی نکشیدهای، جا داشته باشد اگر، تأسف خوردن برای چنین انسان و فکریست و نه افتخار به آن. درد کشیدن به صرف قرار گرفتن در موقعیتی دردآمیز و مجبور بودن به آن و چارهی دیگری نداشتن هم هیچ جای افتخار ندارد. که اگر روزی شد و بود که امکانش فراهم آمد که رفع شود و شد، تو هم میشوی چو بسیارانِ بیدردی که روزگاری دردی داشتهاند و در لحظهی فراغت از آن، مشغول بر طرف کردن عقدههای حقیر تلنبار شده در درون خود در دوران دردمندی میشوند. که اگر درد را پلهای نکنی برای پایت که بتوانی از آن بالا بروی و برای بالاتر رفتن و از بالاتر دیدن آدمیان و مسائل و خوشیها و بدیها و نه خود را بالاتر و جدا از آنان دیدن و شاید در همان بلندا دانستن و ملتفت شدن که غافل بودهای از نزدیکان و دورهای به تویِ در حال درد کشیدن و ندیدن علتهای درد و در نتیجه عجز در یافتن علت برای کارها و حرفها و رفتارشان و چه بسا که حتی بیشتر و عمیقتر از تو هم درد میکشند و بدون آن شکوهای که مدام ذکر پیوستهی لبان توست. درد را راهی برای بهتر دیدن و شنیدن و خواندن و اندیشیدن و فهم کارهایی که انسانها بر سر خود و انسانهای دیگر میآورند که تو را دغدغهمندی بسازد برای بهتر شدن و نه دلخوشیِ الکی به درد کشیدن و در درد بودن و چه بسا سکوتِ آمیخته به رضایت بر ظلمی که بر تو میرود. که آنگاه است که در صورت رسیدن و لمسِ خوشی هم، نمیشوی از آن هرزههای به دنبال لذات نفسانیات و شهوانیات و احتیاجات اولیه. لولیدن در جمعهایی که تعلقی بدان نداری و نشئگی با مخدرات و عیاشی با الکل و روز در آغوش این و شب در آغوش آن. بهتر شدنی که امتدادی به درازای عمر آدمی دارد و مسیری است برای از بین بردن سیاهیها و پاشیدن سفیدیها؛ تا آنجا که بتوانی و فکر و اندیشه و محیطی که در آن زندگی میکنی، به تو اجازهی این کار را میدهد؛ چه در هنگامهی دردمندی و چه هنگامِ بیدردیِ شخصی. از میان بردن درد و این نتوانستن، حداقل راهی، چارهای، سوالی که راه را برای از میان برداشتن درد و ظلم و سیاهی و بیشتر کردن چیزهایی که به آن بها میدهی و باارزش میشماری. برای بهتر شدن خود و دنیای خود و دیگران و دنیای دیگرانی که دنیای تو را و درون تو را و روح تو را تحت تأثیر قرار میدهد. که هر کدام بعدها بتوانند بکوشند برای از میان بردن درد و نه راضی و قانع به درد شدن. چه خوش اگر توانستن...