چیزی که میبینم فاصلهایست که که بین ما به وجود آمده است. یک فاصلهی غریب و دور. اما میدانی که هیچ فاصلهای به یکباره و آنا رخ نمیدهد. روز به روز، حرف به حرف، اتفاق به اتفاق و نگاه به نگاه از همدیگر دور میشویم-شدهایم. یک درهی پر نشدنی بین دو انسان که هی بیشتر و بیشتر میشود تا آن روز و حرف و اتفاق و نگاه که بند را میبرد و "ما"یی در میان نمیماند. نمیشود که ماند. فرقی هم ندارد که چندین سال است که همدیگر را میشناسیم و میتوانیم همدیگر را با سینهی گشاده و با برقی در چشم، رفیق بنامیم و صدا کنیم. چه ده سال و چه ده روز. میدانم که تفاوتهایمان بیشتر از شباهتهایمان بود و با پذیرفتن همین تفاوتها و دیدن و دانستن و قبول کردن بود که با همدیگر آشنا شدیم و به ژرفای چیزی رفتیم که حداقل برای من بیمثال بوده و بعد از این هم با این حجم از گوشتتلخی و زباندرازی و خودخواهی و گریزانی و هراسناکیِ من، برایم غیر قابل تصور خواهد بود داشتن چنین رابطهای با کس دیگر. اما آن روز ملعون فرا رسیده که دیگر_ ادامهای با این عمق، برایم ممکن نیست. شنیدن بعضی حرفها از سوی بعضی کسانی که دوستشان داری، در حکم همان سنگیست که شبلی به حلاج انداخت. من نه بر دارم و نه حلاج. اما حرف سنگ است و تو دوست. نمیتوانم حرف را از بین ببرم. تلخیاش آشوبم میکند. راه میروم. مینشینم. سیگار میکشم و در تمام این نیازهای روزمرهی پست تن، تلخی آن حرف است که درست ندیدن را تف میکند در صورتم. شاید قبلا هم همین بودهای. با همین نگاه. با همین دید و من غافل بودهام از دیدنش. این جور چیزها گفتن ندارد. آدم را عصبی میکند. آدم را به صلابه میکشد. آدم را مجبور میکند به هی مرور اتفاقات و حرفها. آدم را وادار میکند به فحشهای کافدار به خودش، نه گوینده. لحظه به لحظهی آدم را تلخ میکند و تلخ نگه میدارد. تلخی میدود داخل خونش. در رگهایم حل میشود و در دوباره دیدن همان آدم، همان تلخیست که میشود طوق بدبینی روی گردنش. حالا هم نمیدانم چرا نشستهام اینجا و صدای حروف است که در دل سیاهیِ گرم شب، نفرینم میکند انگار. تویی که از همه چیز من باخبر بودی و هم میل به رفتن و وا گذاشتن همه چیز را میدانستی و هم علت ماندن و پاگیر شدنم را و هم دلیل قبول کردن تمامی این خواریها را. نمیدانی در این لحظه که اینها را مینویسم چقدر دلم میخواست این میل و نیاز به همدم داشتن و حرف زدن با دیگرانی را سر ببُرم و از بین ببرم. تا زندهایم و تا زندهام با همدیگر دوست خواهیم بود و خواهیم ماند. تا زندهام یاد تمام ان خاطرات مشترک، با من خواهد بود. آن حرف توهین آمیز هم رفیق...