خاکت کرداند و از سر خاکت برگشتهاند؛ گرد هم آمدههای سیاه تنها. گوشهای اشک و مویه، گوشهای شیون و لابه. یک گوشه آه و یکی حسرت. گوشهای دیگر پیرمرد سیگار از پی سیگار. آن گوشهی دیگرتر ندامت ناخن میجود.کودک با دست خاک از صورتات پاککنان، تو استخوانهایت در تب و تاب گندیدن؛ هیچ چیز نه آنچنان که انتظارت...