چیزی برای شنیدن و حس کردن نمانده بود. از بی‌فایدگی گوش گذاشتن و دست کردن و تلاش برای شنیدن می‌آیم. بیهودگی مکرری که از شاهرگ به دست و از دست به سینه برمی‌گردد. حرکتی نبود. حرکتی نداشتم...