از سیگار اصلا به لبات نمیاد -چند سالی این وسط تلف میشود. روزها و شبها. بیداریها و هذیانها. تمناهایی از ناشایستگان و تندادنهایی به ناخواستهها. لبخندهای کمرنگ و تند ضجهها. خونهای جاری و وقیحان خونسرد- تا سیگار را مثل پیرمردها میچرخانی لای انگشتهات...