مسئله، تنها توانایی شنیدن صدای بلبلها از میان عرعر خرها نیست؛ مسئله توان دل بستن است. دل بستن بیشتر از صرفِ وجود داشتن و بودن، به مقدار مشخصی از قدرت و توان ایجاد بهبود وابسته است. و این قدرت، هم شامل کمیت و هم دربرگیرندهی کیفیت است. چنان قدرتی که نظم موجود را به هم بزند، چیزهایی را زیر و زبر کند و تا حد امکان، هر چیزی را در جایی که سزاوار آن است، بنشاند. علاوه بر اینها، توان وعده دادن و ترسیم یک وضعیت موعود را نیز داشته باشد تا دلبستگان بتوانند با قدمهایی نسبت خود را با وضعیت موعود و نیز فاصلهی موجود تا موعود را درک کنند. در صورت بروز جرقههایی از شکست، ناامید نشوند و وا ندهند و با انگیزهای بسیار بیشتر از قبل برای برآورده کردن خواستههای خود تلاش کنند. تمام اینها در فضایی رخ میدهد، ایمانی سنگوار به توان تغییر داشته باشند و از طریق اصلاحات انجامشده، حرکت خود و گروه خود به سوی نقطهی آرمانی موعود را احساس کنند. در غیر این صورت، هر چیزی، کوچکترینها حتی و مخصوصا، میتوانند تبدیل به یک جرقه برای انفجار بزرگی از ناامیدی و شکست بشوند و به دلیل خشم انباشته در خود، نمیتوانند به بهبود ختم شوند و محکوم به پسرفت هستند...