من شک نمیکنم در شکوه شب. من تردیدی ندارم در توان تنم. دیرآشنای لبهای شب و لبههای شکم اما در این یک مورد به اندازهی نامم مطمئنم. خیسم میکنند هنوز موجهای آبهای راکد. همراه آب و آتش، سیب و انگور، صلیب و سنگ عبور میکنم از کرانهها، لبهها، لبها، شبها، شبهها، شبحها...