دوستی که پزشکی میخواند و از بد حادثه با من هماتاقی شده بود، اولین کسی بود که دیدم دارد کتاب صوتی گوش میدهد. فکر میکنم ترم دوم دانشگاه بود و من تازه شروع به خواندن کتاب کرده بودم و او با دیدن علاقهام چندتایی از فایلها را به من داد. آن فایلها بعد از مدت طولانی و بدون آنکه به آنها گوش بدهم، پاک شدند. آن روزها رواج کتاب صوتی و پادکست مثل امروز پررونق نبود. به نظرم رواج این جور محصولات صوتی و گوشمحوری را باید در نقالی جست و داغ شدن بازارشان هم بیشتر حرکت در امتداد و به گذشته است تا به آینده. آدمهایی که دور هم جمع میشدند، برای گذران وقت به داستانی (شاهنامه؟) گوش میدادند و نقال، آشنا به فوت و فن خواندن و لحن صدایش آنها را دچار هیجان و خوشحال یا غمگین مینمود. تا سالها بعد که صنعت چاپ درست میشود نقالی داغ است و مورد رجوع. اما بعد از صنعت چاپ هم، به دلیل دور بودن ایران از مرکز تحولات جهان و هم سطح سواد پایین عمومی، تأثیر خود را از دست نمیدهد. اما دگرگونی بزرگی هم در سالها بعد رخ میدهد. رمان به وجود میآید یا نوشته میشود و با توجه به تکثیر راحت آن در سایهی صنعت چاپ و راه خود را به اندرونی خانهها پیدا میکند و بعد هم برق و رادیو که نمیتواند ادامهی حرکت رو به جلوی کتاب و رمان را تحت تأثیر قرار دهند. سپس تلویزیون هم به عنوان جدیدترین راه ارتباط با جهان و سرگرمی به وجود میآید و این روزها هم که دنیای ارتباطات و عصر اطلاعات و الخ. یکی از دلایل اصلی عدم موفقیت رمان در ایران را همین عادت به نقالی و ورژن مذهبی آن، منبر میدانند. انسان سخنگو در هنگام سخنرانی میتواند دچار حواسپرتیهای مکرری بشود و سررشتهی کلام را به راحتی از دست بدهد. چیزی که به وفور در رمانهای ایرانی هم میتوان دید. ایرانی عادت کرده و دوستدار سخنرانی نمیتواند رمان بزرگ بنویسد و در هنگام نوشتن دچار امراض سخنرانان میشود و نمیداند کجا تمام کند و کجا ادامه دهد و از هر فرد و ماجرا چه قدر و چه گونه بنویسد. حالا برگردیم به سوال اصلی. چرا بازار محصولات صوتی داغ شده است؟ چرا با شیوع بیمارگونهی پادکست و کتاب صوتی مواجه هستیم؟ انسان عصر ارتباطات وقت کافی برای رسیدن به کارهای مورد علاقهاش را ندارد. این خود یک مرض رایج است که انسانها دائما از نداشتن وقت مینالند. برای همین ناچار است که چندین کار را با هم انجام دهد. میخواهد کتاب بخواند ولی وقتش را ندارد. راه حل ساده است. هنگام رفت یا برگشت از کار میتوان کتاب صوتی گوش داد. در مترو، تاکسی، قطار و الخ. علاوه بر این انسان خسته، انسان فرسوده در هنگام کار و احاطه شده با شبکههای اجتماعی نمیتواند متن طولانی بخواند، چه برسد به کتاب. برایش یک فایل صوتی از یک یا چند متن-موضوع تهیه میکنیم و او به اینها گوش میکند. به هر حال باید از تمام مواهب تکنولوژی بهره برد. اما چرا کتاب صوتی-پادکست تنها سرابوارهای از خواندن و اندیشیدن و سنجیدن را به آدم نشان میدهد؟ چون در این فعالیت فکری-فرهنگی فرد نقش اول نیست. فرد خودش نمیخواند، نمیاندیشد، نمیسنجد. علاوه بر این به دلیل گاها همزمانی با دیگر امور تمرکز لازم هم برای این کار فراهم نیست. یکی دیگر متنی برایش میخواند و او نشخوارشدهی دهان او را میخورد. بسته به تسلط خواننده/گوینده/تهیهکننده و لحن و لهجه و تندی و کندی خواندن او و تأکید یا اغماض او بر کلمات، عملا نه با یک کتاب واحد که با یک خوانش فرد از آن کتاب مواجه میشویم. فرد دوست دارد ورزش کند، عرق بریزد، لذت ببرد اما به هر دلیلی نمیتواند. ما به او میگوییم مقابل تلویزیون بنشین و یک مسابقه ورزشی تماشا کن. فرد مقابل تلویزیون فرق چندانی با شنوندهی کتاب صوتی ندارد. هر دو کار خاصی انجام نمیدهند و فکر میکنند کار خاصی انجام میدهند و به فرهیختگی خود هم افتخار میکنند. هر چه باشد ببر کوردستان هم خود را به زحمت میاندازد و کتاب یک گوریل را برای ما روخوانی میکند. اما خب با تمام این شیوع مرضگونه، این یک بازگشت است. نقالی از بین نرفته است و تنها خود را با تکنولوژی روز وفق داده است.
+ تا به حال نه کتاب صوتی گوش دادهام و نه پادکست.
++ یکی دو روز بعد از این یادداشت یک شبکهی اجتماعی جدید جای خود را بین مخاطب ایرانی باز کرد. "کلابهاوس" که بر پایهی ارتباط صوتی و الگوی چترومهای یاهو با کیفیتی بهتر ساخته شده است؛ برنامهی مورد علاقهی انسان منبردوست و منبرخواه ایرانی.
سلام...
قشنگ بررسی کردین...
ولی خب بد نبود اول یه دونه پادکستی ، کتاب صوتی چیزط گوش میدادین بعد نقد میکردین...
ولی خوب بود :")