انسانها دیدم از رگهایشان به جای خون، کلمه بیرون میریخت. انسانها دیدم از دهانهایشان به جای کلمه، خون. انسانها دیدم اسیر دریایی از درختان. انسانها دیدم اسیر جنگلی از موجها. انسانها دیدم در قعر کوخها، پاک. انسانها دیدم در اوج کاخها، کثیف. انسانها دیدم در سلامت عقل، مجنون. انسانها دیدم در طراوت جنون، عاقل. انسانها دیدم در هزاران زنجیر اما رها. انسانها دیدم بدون زنجیر اما اسیر. انسانها دیدم، تمثیلی از خداوند. انسانها دیدم، تمثالی از شیطان. انسانها دیدم ستایشگوی مرگ و سیرِ زندگی. انسانها دیدم سرزنشکنان مرگ و گرسنهی زندگی. انسانها، انسانها، انسانها. انسانهایی هم از آنها و هم از اینها، یعنی از هیچکدام. سیاه. سفید. خاکستری...