فرش کهنه و گلهای پاخورده و نقشهای رنگباخته اما از میان نرفته، همینها بهانههای خوبیست که آدم به چهل سال پیش پرت شود و به تماشای عروسی بنشیند و پا به پایش قدم بردارد و در تمام گل و لایها فرو برود و نجواهایش را در تنهایی بشنود و لحظه به لحظه با او پیر بشود و دست از همه چیز بشوید و رضایت بدهد به این همه چین و چروک و آژنگ...