من این کتاب را چند بار رها کرده و دوباره به دست گرفته‌ام. گاه آن‌قدر خسته‌کننده می‌شود که لایش را نبسته پرت می‌کنم به یک گوشه و گاه خطی از آن مرا از من می‌گیرد، پوستم را می‌درد، به خونم می‌ریزد و با من می‌ماند. من نمی‌خواهم این کتاب را بخوانم. من کتاب دیگری برای خواندن ندارم. من این کتاب را می‌خوانم...