از رحم مادر با من زاده است و با من به زیر خاک خواهد رفت. چنان که پیش از این کردهام پنهانش خواهم کرد، کسی خبردار نخواهد شد، حتی شده که خودم هم نادیدهاش گرفته و وانمود کردهام که نیست، که سرانجام روزی خسته میشود، از نفس میافتد، تب و تابش را از دست میدهد، اما پس از هر شکست با دندانهایی تیزتر و چشمانی مصممتر دین خود را میطلبد، آه ای میل مهیب، حیوان درندهی زباننفهم، با من زادهای اما یقین داری که با من نیز به زیر خاک خواهی رفت؟ شاید که گور تو من باشم، باید که تو در من بمیری...