امیدوارم نگهبانان و دربانان جهنم نیز عین همین مالکان اینجا باشند. یک روز می‌خواهی نام و نشانی وبلاگ را تغییر بدهی، می‌بینی ماه‌ها گذشته و آب از آب تکان نخورده. یک بار وسط یکی از آن شبه‌جنونک‌های شبانه‌ات می‌خواهی تمام اینجا را از بیخ و بن حذف کنی که یکهو می‌بینی آن یکی که ماه‌ها در وضعیت حذف بوده، مثل بیماری که به کما رفته باشد و هوش از سرش پریده و تمام درکش از زمان به هم ریخته، با رنگ قرمز نوشته که این وبلاگ در ساعت فلان روز بهمان حذف خواهد شد و باران باریده و برف نشسته و این وبلاگ هنوز سر جایش است و مشغول دهن‌کجی، به تمامی حذف شده است و از بین رفته؛ همین که این حذف ناگهانی را می‌بینی آرام بغضت را قورت می‌دهی و به نابلد بودن فناوری و نافنی بودن خودت لعنت می‌فرستی که چرا نمی‌توانی نسخه‌ی پشتیبانی از اینجا داشته باشی و حذف را یکی‌دو ساعت مانده به اجرا الغا می‌کنی و وعده‌ی صادقت ناصادق می‌شود. اکنون هم سه‌چهار روزی‌ست که باز معلوم نیست کدام شیر حلال نخورده‌ای چه شکری خورده که آمار بازدیدکنندگان صفر است و نیمه‌ی لجوجم مدرس‌وار وارد عمل می‌شود و روی نشانی وبلاگ در قسمت چپ، بالای صفحه‌ی مدیریت کلیک می‌کند و وارد وبلاگ می‌شود و پس از رفرش صفحه‌ی مدیریت و دیدن آن صفرهای دسته‌دسته با خودت می‌گویی لااقل من خودم که الان اونجام. شما مرا نمی‌بینی؟ بعد هم آن نیمه‌ی منصف درمی‌آید که «بابا خره، باز اینجا خوبه که اینجور امکانات داره و اجازه می‌ده مفت و مجانی بیای تووش و کلمات دلخواه و جملات قصار و ترواشات ناپاک ذهنت رو بریزی. واسه آدمای ناشکری مثل تو همون بلاگفا خوبه با اون صفحه‌ی مدیریت و امکاناتی که لابد یه بیست سالی می‌شود که دست‌نخورده است و با اون شیرازی نچسب که درباره‌ی ریز و درشت کره‌ی زمین و حتی فراتر و فروتر از کره‌ی زمین نظر می‌ده و پین توییترش هم یه عکس از کره‌ی زمینه که جهان قبل و بعد اظهار نظر شما هیچ تغییری نکرده. واقعاً که...