روزهای خوب هم داشتیم. پر از آغوش، بوسه. پر از زیستن. زانو به زانو. چشم در چشم. دست در دست. لب در لب. شانه به شانه. بی خیال امروز، بی هراس فردا. بی آه، بغض ،اندوه، زخم. پر از نوازش موهایش، پر از نوازش گونه هایم. به رنگ شراب تفتیده، به عِطر شکوفه های گیلاس. آغشته به عشق. حالا از ان زمان ها خالی، خالی تر، مطلقا خالی هستیم...

حالا تنها باران ها او را به یاد من می آورند...
حالا حتی باران ها هم مرا به یاد او نمی آورند...