سرخِ تندِ دامنش را تکاند. دقیقه. دقیقه و لحظه را لخت از سرنوشت خود کرد و نوشتش. آن گونه که می خواست. تو مث آخرین سیگارمی. نمی دمت به بقیه. واسه خودمی. خندید. بوساند لب هایم را...