و حرفی را که در نیمه های آن شب برفی در تب ریز با گرفتن دستانم گفت: زندگی خیلی کوتاه تر از اونه که بخوایم با نگفتن دوست دارم به کسایی که واقعا دوسشون داریم تلف کنیم...