آدم باید کسی را تا سر حد زندگی دوست داشته باشد و تا سر حد مرگ از او بیزار باشد. یادش که افتاد هم بخندد و هم بگرید. گاهی بهانه ای باشد برای بالا بردن لیوان ها و گاهی بهانه ای برای شکستنشان. هم خدا و هم شیطان. هم زیبایی و هم زشتی. هم سیاهی و هم سفیدی. هم بهشت هم برزخ. توأمان. هم نفرینش کند و هم بپرستدش. هم تابستان و هم زمستان. هم بیزار و هم شیدا. نه بتواند همیشه با او باشد و نه بتواند هرگز از او جدا شود. کسی که هم در زیر لبانش به او فحش بدهد و هم در زیر همان لبانش دعایش کند...