پیشرو و طلایهدار بودن به اسم و رسم نیست؛ به شغل و کار و سن و سال هم. اینجا جاییست که حادثهها خود را نشان میدهند و فردی که در مرکز حادثه قرار میگیرد چه بسا هم ناخواسته پیشروی حرکتی بزرگ میشود و حتی شاید خودشان هم زنده نمانند تا اثرات کارشان را ببینند. خمینی فقیهِ سیاستمدار بود و فروپاشی کمونیسم شوروی را هشدار داد. گلستان نویسنده بود و نزدیکی انقلاب و بازگشتی وارونه از مدرنیته به سنت را نشان داد. نجیب فاضل شاعر بود و در اشعارش از بازگشایی ایاصوفیه سخن گفت. اما به اینها نیست. به این نامهای گردن کلفتی که توانستهاند از آینده سخن بگویند و پیشرو باشند.
.
حالا که یک سال از آبان نحس میگذرد، میتوان از "محسن محمدپور" سخن گفت. هفده سالهی کارگری که در میان اعتراضات به تصمیم بنزینی آقایان، جانش را از دست میدهد. آن هم هنگامی که پیراهنی سیاه منقش به ضریح و حرم بر تن دارد. او نمادی کامل از چیزیست که جمهوری اسلامی کمر همت به نابودیاش بسته است. ضعیفانی که نه هوادارانی در نمایندگیهای سیاسی رایج داخلی و خارجی دارند و به هجده سال نرسیدههایی که به گمانم جز زندگی معمولی چیزی دیگری نمیخواهند. عجیب نیست که بعد از چند ماه، تعریف مستضعفین هم دچار لغزش و تحریف میشود و دایرهی استضعاف فقط محدود به ضعفای طرفداران نظام.
.
محسن محمدپورها کشته میشوند و با مرگ خود خبر از آینده میدهند. نصیب امثال محمدپورها جز ضرب و شتم و خون نیست. اما همان خون کافیست تا وقاحت کذابهای بنفش را که از مشغول بودن دستهایش به کرونا و ترحیم سخن میگوید، عیان کند. مگر آبان سال قبل هم کرونایی در میان بود که شما دستتان مشغول باشد؟ اما دست که نمیتواند بیکار بشیند. شما را چه به دستگیری و بلند کردن و بالا بردن که خود در تعفن خود غوطه میخورید. اگر آبان پارسال آن همه خون هدر دادید، در آبان امسال بیشتر هدر خون میدهید در عنادتان با عقل و تدبیر و بیکفایتی؛ که اگر عقل و تدبیری در میان بود، این همه چشم چرا گریان بود؟
.
محسن محمدپور آدم حسابیست. خیلی هم آدم حسابیتر از کوتولههایی که به توپ ضربه میزنند یا بیشرفانی که بازیگری را شاقترین کار جهان میدانند. او یک ادم حسابیست و میداند که که در زمانهی زندگی بیارزش تنها مرگ است که میتواند نهیبی باشد بر بیهودگی زشت زندگی بد. چه عیسای ناصری در جلجتا باشی و چه حسینبنعلیِ کربلا. آدم حسابی میمیرد و با مرگش راه را نشان میدهد و باز میکند و شرمندگی را میگذارد برای بازماندگانی که جرأت از خود بیرون رفتن را ندارند. آنان زمزمه نمیکنند؛ فریاد میکشند. اهل دو دو تا چهارتا نیستند و خلاف عقل معاشاندیش، چرتکهشکناند. آنان در پی درست و غلط هستند و ابایی از انجام دادن درست ندارند حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود.
.
تا از محسن محمدپورها حرف میزنی عدهای مینالند که آقا شما هم کاسب خون شدهاید و میخواهید از این نمد کلاهی برای خود بدوزید و عدهای دیگر هم همپای آنان میآیند که ما میخواهیم جمهوری اسلامی نباشد تا از حسن و حسین خلاص شویم. عدهی اول را چون جرأتی نیست که حتی در زبان و نه در دل هم، از دستی که تا مرفق به خون آلوده است تبرا بجوید و لعن کند و بیزار باشد، راه راحتتر را انتخاب میکند تا با میان لحاف خوابیدن هم به خدا برسد و هم خرما. دستهی دوم را اما باید ارجاع داد به خواندن تاریخ آزادگی تا بدانند حسین برساخته و متعلق به جمهوری اسلامی نیست که با از او حرف زدن، شبیه آنان شویم. و یادتان باشد که ما تا آخر عمر از آبان سخن خواهیم گفت. کاسبی ما همین است. راوی روایتهای از یاد رفته بودن.
.
اما در هر جایی هم بیشرفانی پیدا میشوند که پیلاطسوار دستهای خود را به نشانهی پاک بودن بالا ببرند و یزیدانه مسئولیت خونهای ریخته شده را به گردن زیادها و شمرها و عمربنسعدها بیندازند. عجیب این که در آبان هم، در تناسخی جالب روح پیلاطس و یزید سر از عبا و عمامه و کتوشلوار در آورده بود و یکی از باخبر شدن در صبح جمعه سخن میگفت و دیگری از شلیک به پا. اما سخت نبوده و نیست، دیدن دلار سی هزار تومنی و تورم چهل درصدی و ارزانسازی نیروی کار و بیتوجهی به مرگ چند صد آدم در شبانهروز در آبان بعدی. تمام اینها در آبان نود و هشت عیان شد و حتی قبلتر از آن، در رقابت آدمکش و فاسد که نمایش خندهداری به اسم انتخابات را اجرا کردند.
.
دوران پیامبرها و اعجازها و آیات و عصمتها گذشته است اما آدمی تا صحرای محشر خواهد دید و خواهد شناخت و خواهد گفت. رسیدن به ورای زندگیِ عادی زیسته توسط بیشمار دیگران و معنایی دادن به زندگی اما جرأتی به اندازهی شیر میخواهد و ثقلی در بعد کوه. کمترینی از کمترینها بتوانند به آنجا برسند و به امکان زیستن و آفریدن پشت کنند و در مرگ خود، معنایی هزار بار عمیقتر و بزرگتر به زندگی خود بدهند. خوشا محسن محمدپور و محسن محمدپورها که توانستند خود را آزاد کنند و بدا به حال ما که تنداده به این ذلت و نکبت، هر روز بیشتر از قبل، مستوجب و مستحق ذلتی ذلیلانهتر از ذلت قبلی میشویم.
.
یک سال. یک آبان. یک زخم. یک ننگ. یک خون...