بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

۲۰۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

بی آمدنی...

رفته است آقا. سه سالی می شود که رفته است و  من مانده ام در اینجا، لابلای عکس هایی از او که به من نمی خندد...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

حتا به مادرم...

امیدوار بودن چیز بیهوده ایست؛ وقتی که می دانی به بعضی چیزها نخواهی رسید. امروز فهمیدم. به هیچ کس نخواهم گفت...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۷ ۰ نظر
آ و ب

به گمانم...

و هیچ تنِ بی زخمی به ملکوت وارد نخواهد شد. عیسا، با زخم بر تن و تاج خون بر سر و میخ بر کف، این ها را نجوا کرد با صلیب...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

سراسر رنج...

سرگردان تر از باد می وزم. آرام تر از برف می بارم. مبهم تر از مه گم می شوم. این روزها. این روزهای زشت که ارزش خاطره شدن ندارند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۵ ۰ نظر
آ و ب

غیظ و غضب، کین و نفرت...

به صلابه ی حسرت می کشاندم، شمع آجین دلتنگی می کندم، مثله ی انتظار می سازدم...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۲۲ ۰ نظر
آ و ب

آدمای بی چمدون..

رفتن ها به شکل عمیق تری از ماندن ها، دوست داشته شدن یا نشدن ها را به آدم ها نشان می دهند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۱۳ ۰ نظر
آ و ب

خرمن خرمن بوسه...

صحرا صحرا تن داری تو و دستانم، بهت و چشمانم، حیرت می دانند یعنی چه...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۱۲ ۰ نظر
آ و ب

اونقد بدیهی بود که...

وسط اون همه گریه می خندوندمش و اون، این کارِ ساده رو مصداق دوست داشتن نمی دونست...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۰۶ ۰ نظر
آ و ب

باید اونقد بمونم...

بذار ،بذار اونقد بمونم که باد از پرپر کردن گل های روی دامنت دست برداره...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۰۵ ۰ نظر
آ و ب

نمی دانم جانم تصدق خنده هات...

آن زمستان، زمستان سردی بود و تو گرم لبخند میزدی. در آن روز برفی دستانم یخ زد و دلم آتش گرفت. باورم نکردی. دیدی، شنیدی، فهمیدی اما باورم نکردی. شاید هم حق با تو بود...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۴:۰۴ ۰ نظر
آ و ب