بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

۱۰۰ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

ای پر‌ستاره‌ترینِ شبِ من...

و من امروز فهمیدم که انسان را یکی رفتن‌های دیگران و دیگری نرفتن‌های خودش آزار می‌دهد مادر جان...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۳۱ ۰ نظر
آ و ب

خواهی لرزید اما نخواهی لغزید...

می‌لرزم گاهی. چون بیدی در باد. چون خنده‌ای مبهم در یاد. چون زاهدی در دقیقه‌ای بعد از گناه در سیاهی شب...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۸ ۰ نظر
آ و ب

فرح کیه؟ نمی دونم...

تو منُ یاد سیندخت میندازی. اونجا که توو حموم بنزین ریخته رو خودش ولی نمی‌تونه کبریت رو روشن کنه...
۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۶ ۰ نظر
آ و ب

گمان این که همه می رویم...

روزی رفتن را، قدم‌های سیاهش را، ترک کردن و ترک شدن را، تنها کردن و تنها شدن را، آواره کردن و آواره شدن را و غریبه شدن و غریبه کردن را سر خواهم بُرید...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر
آ و ب

ای خنکای خماری خواب‌هایم...

و هنوز هم شادترین روزهایم، آن‌هایی هستند که تو در شب‌شان به خوابم قدم گذاشته‌ای...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۱۶ ۰ نظر
آ و ب

نای نبودن...

شب روشن می‌شد. شب در هاله‌ای از بغض روشن می‌شد...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر
آ و ب

و من چقد از هرگز خوشم می‌آید...

فرقی نمی‌کند نفرینی شوم باشی یا لطفی مقدس. هرگز رهایت نخواهم کرد. هرگز...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر
آ و ب

می‌دانم که زیسته‌اید...

بعضی از شب‌ها هزار دود از میان لبانت بر‌می‌خیزد، هزار کلمه از انگشتانت کاغذ را آلوده می‌کند و هزار قطره اشک بی‌صدا شب و آسمان را به زانو در‌می‌آورد... و تو صبح‌اش بیدار می‌شوی. با چشمانی کبود، کلماتی سرگردان و دهانی تلخ. دوباره خود را در دستان سرد تنهایی می‌بینی. هیچ چیز تغییر نکرده است...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۱۰ ۰ نظر
آ و ب

من را و ما را...

اگر تاریکی ترساندت، اگر تنهایی آزردت، اگر تمنا گریاندت...روزی... به یاد آر، به یاد آر، به یاد آر...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۰۶ ۰ نظر
آ و ب

نفس به نفس...

تاراج کن تن‌ام را. بوسه به بوسه. لب به لب. لمس به لمس. دکمه به دکمه...

۲۷ آذر ۹۷ ، ۰۲:۰۴ ۰ نظر
آ و ب