از من تنها کلماتی خواهند ماند که تو را دوست خواهند داشت...
از من تنها کلماتی خواهند ماند که تو را دوست خواهند داشت...
بلندترین بوسهی باران بود بر لب هایم که میرآب سال ها خشکسالی بوده اند. بلندترین بوسهی بهار...
بوسههایِ سیاهِ وداع، بوسههایِ سفیدِ عشق و بوسههایِ سرخِ شهوت...
و من هر لحظه دورتر و دورتر از تو، در جایی بین زندگی و مرگ، در احاطهی بی امان سیاهی می میرم...
رنج دادن از رنج کشیدن، گریاندن از گریستن، سوزاندن از سوختن و زخم زدن از زخم خوردن آسان تر است. همیشه...
ترک کردن و رفتن، سوزاندن تمام خاطرات است یا زنده کردن آنهاست؟...
+ هیچ نمی دانم. هیچ نمی دانید. هیچ نمی دانیم...
و سپس درد و درمان در یک نفر گرد هم می آیند. نامش را "عشق" می گذارند...
دستانم هرگز به بوی گل های پیراهنت آغشته نخواهند شد....
+ این هرگزِ صریح، این هرگزِ وحشی، این هرگزِ رک، این هرگزِ دردناک ،این هرگزِ جانکاه، این هرگزِ منفور...