بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۰۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

از باران هایی که آدم را خیس نمی کنند هم...

من دیگر از شنیدن نام تو در کنار نام دیگران، از فکرهایی که آدم ها می توانند بکنند، از تمام پیراهن های صورتی و گم شدن در تاریکی متنفرم...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

مثل او می خندی...

بویِ روسری‌هایِ گلدارِ مادرم را می داد؛ لبخندت...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تجلی ملکوت..

تهجی ابدیت است انگار؛ تکرارِ نامِ تو در تنهایی..

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نباید که بفهمی...

و هرگزِ هرگز نخواهی فهمید که کدامین خط را برای تو نوشته ام...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

علیامخدره...

نه تمام می شوند و نه تمامم می کنند. این کلمات، این کلماتِ بی انصافِ شکنجه گر...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

پتیاره سفید...

بلند است زمستان، سرد است زمستان، می کشد زمستان... ما هم که یک عمر است از چیزهایی که ما را می کشد، خوشمان می آید...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

کلمات من از لبان تو می آیند...

من هیچ چیز ننوشته ام
 هر چه بوده
 از تو بوده
 به تو بوده
 برای تو بوده
 و علی زغم تو بوده...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

میان آغوش هایی مغشوش...

و سرم
هر بار
در انبوه لبخندهای مخدوش
و افسوس صورت‌های غریبه
و اندوه گذشته‌های دور
افتاده است
از شانه‌ی عکسی به عکس دیگر
بی آن که خود بفهمم...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

و تمام راه هایی را که...

تمام خطوطی که از تو نمی گویند و نمی نویسند را روزی خواهم کشت...

۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

من می گویم حتا...

مانتوی سرخش را می شد جای دیوان حافظ خواند...

۰۴ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی