بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۰۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

شرح شهری در شب...

رنج را در آغوش گرفتن
رنج چشیدن از عمق وجود
با رنج یکی شدن
رهایی
رهایی
رهایی...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۱۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

گاهی می روم آن سو...

از ها کردن به شیشه های مات دست برنداشتی تو هنوز علیامخدره؟...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۰۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

قرار نیست بشنویم...

شهری با دیوارهای بلند و زنانی با ارگاسم‌های کوتاه...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

هرگز نپریدن...

پر بزن پروانه
پر بزن پروانه‌یِ زیبایِ خاکستری‌ام
تاوانِ طوافِ شمع
سوختنت خواهد بود
یا 
بال های سوخته؟

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۰۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

نباید که بگوید...

وه که چقدر شگفت انگیزند و چقدر هراسناک؛ راز های زیبایی که آدمی نمی تواند به هیچ کس بگوید...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۰۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

غمگین هستم...

و من می دانم، می دانم روزی در میان اجتماع کثیف فریادهای بلند و خنده های بی معنی و نگاه های گنگ و آغوش های بی فایده، دلتنگت خواهم شد...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۰۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

خط یک به سمت حقارت...

فرزند آدم نباید بعضی از چیزا رو به یکی دیگه بگه، نباید بعضی از چیزا رو بنویسه، نباید بعضی از چیزا رو بدونه و بفهمه و بشناسه...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۵۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

دست به شاخه هایشان نمی برم...

و من هر سال، آن درختان، آن درختان سبز را دورتر و زردتر و بی برگ تر می دیدم...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۵۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

سرخورده به درک واصل خواهم شد...

زلیخا شو به هم‌آغوشی‌ات دعوت‌ام کن. یوسف را خواهم کشت و با خرقه پدرم، آدم، رسالت‌ام را به بوسه‌ات خواهم فروخت...

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۵۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

ناگهان ریمل ریخته بود...

او گمان می کرد سرگشتگی و من گمان می کردم گم‌گشتگی..

۰۱ اسفند ۹۷ ، ۰۳:۴۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی