سعدی رو دوست دارم. چون تنها شاعر کلاسیکی هست که توو شعرش به صراحت گفته "دوستت دارم"...
سعدی رو دوست دارم. چون تنها شاعر کلاسیکی هست که توو شعرش به صراحت گفته "دوستت دارم"...
غرق کن موسایت را. بسوزان ابراهیمت را. سر ببر اسماعیلت را. اما از به صلیب کشیدن عیسایم دست بردار...
هر سه از تو می آیند. هر سه در تو امتداد می یابند. هر سه به تو ختم می شوند؛ بهشت و دوزخ و بزرخ...
عیسا در زیر صلیب، روی سنگفرش های ناصریه و اوج جلجتا هرگز از خندیدن به زخم هایش، زخم های بی شمارش، دست برنداشت...
خودم را به خاطر تمام لحظاتی که بی تو گذرانده ام نخواهم بخشید...
در میان زبانه کشیدن های شعله های آتشی که تو برایم درست کرده ای، یادم می رود گاهی دریغ کردنت از یک قطره آب را هم حتا...
آدمی از خود می گذرد تا "او" را پیدا کند. او را پیدا نمی کند که هیچ خودش را هم گم می کند...
اون روزاس واسم. خامیِ اولاش. لذتِ وسطاش. پشیمونیِ آخراش...