زندگی بود و زندگی. این عمر تباهشده که حیف میشد، بیهوده میسوخت و ایستادن نمیشناخت. شتاب دقیقهها و فساد لحظهها که در دوری تند، در چرخهای و تسلسلی، هی میرفت و میآمد و میرفت تا آخر، میرفت تا سنگ و لحد. زندگی بود و زندگی. خاطرهی رفتگان و کابوس ماندگان و رویا-هراس نیامدگان. خواب و خیال. سقوط دائمی در دهان. در داخل د اخلش. بلعیدن که همه را و هر چیز را و تماممان... تکهتکه شدن. کمکمک تکهتکه کردن. به زانو آمدن چهار زانو نشستنها و بیادبانه سر بلند کردنها و برتافتنها. زندگی بودو زندگی. لذتها که ماندگاری نمیدانستند. افیونها که تخدیر خود را، خاصیت فریبندگی جادوییِ خود را از دست میدادند. پوستکلفت شدنها. پوست انداختنها. پوسته شکستنها و از پوسته آن سوتر نرفتنها. زندگی بود و زندگی. وحشت آمیخته در صدای امواج. امواج سهمگین که به قصد غرق، خیست میکردند. دستهدسته سیاهان. بدصدایان. شومآوران. از دست دادن باکرگی در برابر ترسها و از دست دادنها. خونی که در خود سهمی مساوی از لذت و درد برایت به ارمغان میآورد. روسپیانه تن سپردنها. زندگی بود و زندگی. ویران کردنها و نساختنها. کاستنها و نیفزودنها. قفل زدنها و نگشودنها. زندگی بود و زندگی. تردیدهای خردکننده و یقینهای بیاعتبار. بتهای بیثمر و خدایان بیاعتنا. تزلزلهای عقیم و سکونهای مردهزاد. زندگی بود و زندگی. خوابی. واقعیتی. خیالی. حقیقتی. راستی. دروغی. زندگی بود و زندگی...