بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۸۹ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

دیر کردی. یکم...

فکر می کردم باید مثل مجنون دوسش داشته باشم ولی الآن می فهمم که باید جوری دوسش داشته باشم که اون حس لیلی بودن کنه...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۴۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

بغلمه. داره سر و صدا می کنه...

می گفت تو سایه ی گذشته ات اینقد روت سنگین شده که نمی تونی راهت رو پیدا کنی و حتی از این سایه ی بی رحم پررنگ خوشت هم میاد. واسه همین هر فانوسی هم که برا روشن شدن راه میذارن سر راهت رو میشکنی. که هم به خودت ظلم می کنی هم به اونا...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۴۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

تعلیق بین آسمان و زمین...

خدا ما را خواهد پرسید؟ خدا از ما خواهد پرسید؟...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۴۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

لبخند روزهای تلخ...

آغوش باز شده ام به سویت در تاریکی ها را فراموش نکن نکن نکن...
۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

یعقوبی هم نیست حتا...

این که بعد یه سال توو خواب می بینمت. این که توو خواب میخوام لباتُ ببوسم. این که نمیذاری ببوسمشون.... آه یوسف. کاش بودی تا اینا رو برام تعبیر کنی...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آدمی که...

آن که نگرید، می گریاند...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

یکی بی قرار می شه...

یکی داد می کشه. یکی می خنده. یکی گریه می کنه. یکی ساکت می شه. یک کز می کنه توو یه گوشه. یکی قدم می زنه. واکنش آدما به درد متفاوته. اما بدتر از همه اونیه که با درد آروم بشه و بی قراری نکنه...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

کوچک تر از آن که ...

برای خاطراتی که بر دوش خود حمل می کنیم، رنج و اندوه و درد و حزن چه واژگان سبک، چه کلمات پوچ و حقیری هستند...
۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

سوختیم...

گفت من مثل پیراهنی هستم که تنت کردی و شروع کرده به سوختن. اگه خاموشم کنی آسیبی نمی بینی ولی اگه خاموشم نکنی تو هم با من می سوزی. شنیدم. خندیدم. سوخت. سوختم...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

شناختمت...

خدای بوسه های ناگهان، آغوش های بی کران و لمس های نهان...

۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۳:۳۰ ۰ نظر
زوربای بازرگانی