خبرت را از من نمی گیرند. خبر از این بدتر هم سراغ داری؟...
خبرت را از من نمی گیرند. خبر از این بدتر هم سراغ داری؟...
از مسیری که تو رفته ای تنها فرشتگان سیاه بازگشته اند...
همان آبیِ همیشگی. همان سیاهیِ بی جان و همان سادگیِ تهوع آور...
شمس ناخنش رو جوید و تف کرد به قبری که با هم کنده بودیم. گقت بعضی دوست داشتنا همینن. انگار داری قبر می کنی برا خودت...
کلمنتاین گفت دنیا جای ترسناکیه. آدم نمی تونه گذشتش رو زنده کنه ولی می تونه آیندش رو از بین ببره و این خیلی من رو می ترسونه...