در تنهایی منفور پاییز به یادم آر...
در برزخ به دنبال زلیخا خواهم بود تا با نشان دادن لبان تو دوباره هوس گناه کند...
اصلا خاک بر سر ابراهیمی که چاقو را نگذارد بر گلوی اسماعیلش...
دنیا جای غلتیدن آدمی از "چه خواهد شد"ها به " هر چه می خواهد بشود" هاست...
اونجایی که جم آدریان می گه: تو را از خود دریغ کرده و به سرنوشت دیگری سپردم، تموم نداشتن و نبودت آوار میشه و می ریزه رو سرم...
گاهی وقتا به این فکر می کنم که نگاه های خیلی خیلی طولانی سخت تره یا لمس های خیلی خیلی کوتاه؟...
کلماتی هستند که ضربان قلبت را تندتر و دستانت را لرزان می کنند. کلماتی هستند که تو را یاد کسی چیزی جایی...