دانه های برفیم من و تو. بی آن که همدیگر را لمس کنیم، آب می شویم...
دانه های برفیم من و تو. بی آن که همدیگر را لمس کنیم، آب می شویم...
باید برای مدت کمی هم که شده همدیگر رو درک و سپس ترک کنیم. شاید این طوری هم به اندازه کافی از هم دور باشیم و هم به اندازه کافی نزدیک...
بدترین عذاب به یاد آوردن همه چیزه. حالا می فهمم آیلین. بعد این همه به یاد آوردن و عذاب کشیدن می فهمم...
شیشه رو خاک گرفته. یه صدای ضعیف داره می خونه که گریه نکن. دست می کشی به چشات. زیر لبات، جوری که خودتم نشنوی می گی این دیگه چه دردیه. هنوز خیلی از راه مونده...
+ تاسف تا حالا چی رو التیام بخشیده؟ _ هیچ چی رو. مطلقا هیچ چیز لعنتی رو...