بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

۲۰۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

بلند بلند می خندیم. آخ...

هیچ کس نمی تونه مثل تو بخنده. در گوش تمام زنان شهر خواهم گفت تا ساکت شوند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

نقطه یا علامت سوال؟...

تقاص این همه دوری از تو در این دنیا ،قرار گرفتن در کنارت در آن دنیاس...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

حالا لپت رو بیار جلو...

هنوز هیچ کس نتونسته دلیلش رو بفهمه. ذاتا اگه دلیلش رو می فهمیدن زیباییش رو از دست می داد. اصلا عشقی که دلیلش رو دونستی رو بنداز دهنِ سگایِ ولگردِ شهر.باشه؟ اوهوم...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۹ ۰ نظر
آ و ب

مثل مرده ها می مونن ولی...

آرزوهای محال رو نمی نویسن، نمی گن، جار نمی زنن که عزیزم. یه قبر کم عمق می کَنن و یه کم خاک می ریزن روش و یه فاتحه می خونن براشون و از همون جایی که موندن به فلاکتی که تووش هستن ادامه می دن...
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

سیاهی نمی آزرد...

ببین چقدر خوب هستیم ما. چگونه خوب می خندیم در چاه عمیقی که گرفتارمان کرده اند...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۵ ۱ نظر
آ و ب

می بینمت در انتهای استکان...

و تو، کهنه شراب شده ای برایم. یک قطره ات کافی برای سرمستی تمام شبم...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۳ ۰ نظر
آ و ب

قلعه مال خودت...

به آیلین خواهم گفت که هیچ وقت عاشق نشود...

۲۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۴۲ ۱ نظر
آ و ب

گم نکنید خودتون رو هیچ وقت...

نشینن از اینا که موقع آوارگی آدم، شونه هاشون رو دور می کنن و می گن می گذره. نشین از اینا که توو هوای بارونی چتر برمیدارن. نشین از اینا که به ماتیک می گن رژ. نشین از اینا که دوستت دارم هاشون رو واسه هرکسی خرج می کنن. نشین از اینا که به همدم شبای تنهاییشون می گن هرکسی، به تکیه گاه روزای بدبختیشون هرجایی. نشین از اینا که آدم رو از عشق متنفر می کنن. نشین از اینا که وسط خنده، آدم رو به گریه میندازن...

۲۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

ای....

حرفای شما به موهای سفیدتان می آید ولی به خنده های مدامتان نه...

۲۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۴۷ ۰ نظر
آ و ب

اگر مکافات دست های تو بودم...

مرا ببخش به خاطر تمام فاصله‌ها و راه‌ها و دور بودن ها. مرا ببخش به خاطر قلب هزار تکه‌ی از هم پاشیده‌ام. مرا ببخش اگر تلخای لب هایم، لب های سرخت را تاراج  کردند. مرا ببخش اگر دستانم لحظه ای از خوشه چینی موهایت باز نایستادند. مرا ببخش اگر در کلماتم جز یاد گذشته ها و وزش خاطره ها چیزی وجود ندارد و نمی تواند که وجود داشته باشد. مرا ببخش به خاطر باران هایی که نباریدند، بوسه هایی که تقدیم نشدند و نگاه هایی که دریغ شدند. مرا ببخش به خاطر عبوسی ابرها. نگاه تیز آسمان. مرا ببخش به خاطر پرندگان مرده و پروازهای از یاد رفته. مرا ببخش به خاطر سرمای آغوش و آوارگی انگشتانم. انگشتانی که تن تو عمیق ترین زیستگاهشان بود. مرا ببخش به خاطر تمام کلماتی که می توانستم به تو بگویم و نگفتم. مرا ببخش به خاطر پاییزی که بعدها خواهد آزردت. مرا ببخش به خاطر تمام دقایقی که در جایی غیر از کنار تو تباه کردم. حتا مرا به خاطر تمام کسانی که تو را دیده و نستوده اند، به خاطر تمام کسانی که صدای تو را شنیده و نپرستیده اند، ببخش. مرا ببخش به خاطر عجزی که در همین کلمات فریاد می شود. مرا ببخش اگر از میان تمام تلخی ها و بدی ها و زشتی ها و سختی ها، به آغوش تو - این زمینی ترین بهشت، فرار کردم. مرا ببخش اگر چشم باز کرده ای و نبودم، لمس کرده ای و نفهمیده ام. مرا ببخش اگر تو را با زبان مجانین و دیوانگان آشنا کردم. مرا ببخش به خاطر تمام عکس هایی که همیشه در کنارم خواهی خندید و هرگز با نابودی ملاقات نخواهند کرد....
.
.
مرا ببخش. به خاطر بی کفایتیِ کلماتم. اندوهِ سکوتم...
.
.
مرا ببخش. به خاطر خیسیِ گونه هایت. تنهاییِ شانه هایت...
.
.
مرا ببخش اگر دوست داشتنِ من برای خوب بودن هیچ چیز کافی نبود...
۲۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۳۰ ۰ نظر
آ و ب