نفرین بر کرختیِ عادت. نفرین بر رخوت. نفرین بر جلجتا. نفرین بر سرخ. نفرین بر چشم...
نفرین بر کرختیِ عادت. نفرین بر رخوت. نفرین بر جلجتا. نفرین بر سرخ. نفرین بر چشم...
و حالا ملکوت، ملکوتِ اغواگر در خوابِ آرام خویش به خواب ابدی فرو رفته است...
گل ها را بر تن کرده ای، بر ساحل قدم گذاشته ای، گریسته ای و یک دربا با تو اشک ریخته است...
قلب من آتش گرفته و سوخته و خاکستر شده و تو می پرسی که چرا دستانم این چنین گرم است؟...
از روشنایی روز خواهد ترسید آن کس که تاریکی شب را زیسته است...
نهایت هر آدمی از حرف افتادنه. بدتر از اون چیزی نیست. بعدتر از اون هم...
نسیان همانقدر زیباست که پروانه روی کمرت، عشق همانقدر تلخ که تیرگی بال های پروانه ات...