بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

ارتکاب های بی دانایی...

تن به تن در جست و جوی تو یا در جست و جوی کسی شبیه به تو؟...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

باید پرستیدت...

حالا ستاره های روی سرم در حال برابری با ستاره های روی سرت هستند ولی می دانم که باید سال های سال رنج بکشم تا به آن قله ی زخمی برسم که تو مدت هاست بی گلایه و شکوه به سان خداوندگاری تنها در آن نفس می کشی...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر
آ و ب

سرخ؟ سیاه؟...

کینه چه رنگی ست کلمنتاین؟...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

بی داستان بی دستان...

دست در دست شیطان در آغوش باران...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

هرگز یا همیشه؟...

فردایی که در آن قرار است همه چیز تمام شود کی فرا خواهد رسید فئودور؟...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر
آ و ب

از بلندا دیدمش...

بلندای اندوه و خنکای مجروح...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
آ و ب

آه ای گم شده...

آه ای کودک گمشده! تو با آن صدای ترد و استوار و محکم ات مرا به آن سوتر از ابدیت و ملکوت می بری و فکر نمی کنی به مصیبت این بی چاره در شب هایی که بی صدای تو به صبح می رسد. آه ای کودک گمشده! به روشن کردن شب های سیاهم ادامه بده و تمامی نشناس...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
آ و ب

از تای تنهایی حتا...

+ تنهایی؟ _ بیماری بدخیم مزمن وحشتناکی که به طرز عجیبی دوستش داری و نمی خواهی درمان شود...
۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

چند خطی ها...

مرد می نوشت فقط برای این که نوشته باشد. زن می خواند فقط برای این که خوانده باشد. عشق در بین آنان شروع شد بی آن که خود بدانند. هوس بود که آنان را در آغوش هم قرار داد بی آن که خود بدانند. آخرین بوسه ها را تقدیم هم کردند بی آن که خود بدانند. مرد دیگر نمی نوشت. زن دیگر نمی خواند. عشق در میان آنان تمام شد بی آن که خود بدانند...

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۵ ۰ نظر
آ و ب

ol ve kal

...yakamoz ol gece

۰۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر
آ و ب