تن به تن در جست و جوی تو یا در جست و جوی کسی شبیه به تو؟...
تن به تن در جست و جوی تو یا در جست و جوی کسی شبیه به تو؟...
حالا ستاره های روی سرم در حال برابری با ستاره های روی سرت هستند ولی می دانم که باید سال های سال رنج بکشم تا به آن قله ی زخمی برسم که تو مدت هاست بی گلایه و شکوه به سان خداوندگاری تنها در آن نفس می کشی...
فردایی که در آن قرار است همه چیز تمام شود کی فرا خواهد رسید فئودور؟...
آه ای کودک گمشده! تو با آن صدای ترد و استوار و محکم ات مرا به آن سوتر از ابدیت و ملکوت می بری و فکر نمی کنی به مصیبت این بی چاره در شب هایی که بی صدای تو به صبح می رسد. آه ای کودک گمشده! به روشن کردن شب های سیاهم ادامه بده و تمامی نشناس...
مرد می نوشت فقط برای این که نوشته باشد. زن می خواند فقط برای این که خوانده باشد. عشق در بین آنان شروع شد بی آن که خود بدانند. هوس بود که آنان را در آغوش هم قرار داد بی آن که خود بدانند. آخرین بوسه ها را تقدیم هم کردند بی آن که خود بدانند. مرد دیگر نمی نوشت. زن دیگر نمی خواند. عشق در میان آنان تمام شد بی آن که خود بدانند...