بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۶۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چه حقیر کم مایه ای ست این آدمی...

آدمی همین است. گاهی لازم دارد که برای ادامه زندگی، بعضی زخم ها را پشت سر بگذارد و فراموشش کند و بعضی دیگر را با شدت و حدتی بیش تر از روز اول همیشه در جلوی چشمان خود داشته باشد...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

از آّب، آتش، از اندوه مدام...

من از روشن کردن سیگار، از گم شدن در میان جمعیت، از بیهودگی لحظات انتظار، از تمام درختان این شهر، از گل هایش، کلاغ هایش، آدم هایش، از بوسیدن صورت کسانی که گاهی نمی توانم آن ها را بشناسم، از خیره شدن به آسمان، من حتی از تو هم خسته ام ماه...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

آه ای مبادا...

آه ای روزهای خاطره، آه ای کاکتوس ها...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۴ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

قلب از کار افتاده؟

لب های خشکیده، حرف های ماسیده، چشمان باریده...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

مرضِ بی درمانِ علاقه...

تو هیچ وقت دوستش نداشته ای و این حقیقتِ هولناکی ست که عاقبت یک روز قلبش را از کار خواهد انداخت...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۲ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

من توی بعد از مرگم...

بوی ترنج داشت می پرید. از لبخندش، دستانش، نگاهش که امتداد چشمانت بودند...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۸ ۱ نظر
زوربای بازرگانی

اندک اندک...

قرار بود چیزهای زیادی بگوید. متوجه شد که کسی نخواهد فهمید. ساکت شد. خواست بدود و دور شود. به یاد آورد که کسی منتظرش نیست. باز گشت. هیچ کس نفهمید...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی