بهار گمشده‎‌ی آرزوها...

۱۶۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

هرگز...

دیگر هیچ گاه فریب گل های مصنوعی را نخواهیم خورد...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۱۷ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

شاید؟ باید؟...

باید برات "معلم پیانو" می خریدم؟...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۱۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

حرمان...

زخم عمیقی را که سال های سال فراموش کرده ای با یک کلمه، یک حرف، یک اسم دوباره به یاد آوردن...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۱۳ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

من به تو تحمیل شده ام یا تو به من؟

باید دوباره سرمو بذارم رو شونت و ذکر "تو خاکمی، واسه تو دائم الوضوام، تو نمازمی" بگیری. باید چشمام رو ببندم. باید وارد همون تونل لعنتی بشیم دوباره. باید دوباره نگرانی رو دور کنی. باید دوباره مأمن بشی. باید دوباره تکیه بدم بهت....

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

سلاخ بی رحم...

در هر تار موی سیاه تو، دار سرخ عاشقی بر پا...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

کرختی...

حرف زدن از لبان تو برای پرستوهایی که آشیانشان خراب شده و خبر ندارند عمیقا چیز مزخرفی ست...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

دنیا بی ارزش تر از این حرف هاست...

عصبانی بود. از جنس تلاش برای به یادآوردن لبخندی که معشوقش هیچ وقت به او لطف نکرده بود...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۲ ۱ نظر
زوربای بازرگانی

هر چیزی تاریخ مصرف دارد...

همه یه آستانه ی تحمل و حد انتظار دارن. اونو که رد کردن، بی خیال کسی که ترکشان کرده، آسوده از فکر کسی که منتظرش بوده اند یک سرپناه برای موندن و یه جا برای رفتن پیدا می کنن...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۳:۰۱ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

شب، سیگار و مزخرفات...

پایان خوب نداریم. چون چیزای خوب پایان ندارن...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۸ ۰ نظر
زوربای بازرگانی

محو، محو کمرنگ...

چیزی داشت کم می شد. برف از قله، تنهایی از آیینه، آب از رودخانه، لبخند از عکس، تو از من...

۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۶ ۰ نظر
زوربای بازرگانی