رخنه می کردی به قلب. قدِ یه آهِ آرام، اندازه یه بغض بی پدر، دانه اشک مهربانی که که می خواست تا ابد در قلب زنده بماند...
رخنه می کردی به قلب. قدِ یه آهِ آرام، اندازه یه بغض بی پدر، دانه اشک مهربانی که که می خواست تا ابد در قلب زنده بماند...
من می گویم سرمه نکش. علیا مخدره نوک قلمش را تیز می کند...
سیاهی موهای تو از شب سنگین تره. ریز می خندد که شما دیوانه اید آقا دیوانه...
فراموش می شدی؛ آرام چون حل شدن رنگ در آب، تند چون آغشته شدن بوم به رنگ...
زندگی خودش بزرگترین دروغیه که به خوردمون می دن ولی ما انکارش می کنیم و دو دستی می چسبیم بهش و منتظریم که باهامون رو راست باشه و صداقت داشته باشه...
همه یا بکارت روحشون رو از دست دادن یا بکارت جسمشون رو. باکره نداریم توو خیابون، توو پیاده رو. همه فاحشن. اکثرا هم از این فاحشه های ارزون دوزاری...
...Aşk emir'dir Tanrı'dan. Ve ben çırılçıplak bir itaat. Etten, kemikten, candan
دلم چیزای به غایت ساده ای رو می خواست. یه لیوان کنیاک. یه نخ سیگار. یه آهنگ از جم آدریان. یه دونه کاکتوس. اون یکی؟ چی بود؟ لبخند. لبخند تو رو. یه لبخند واسه این که بفهمم زندگی هست، وجود داره. جریان داره. واسه این که بدونم هنوز نمردم. واسه فهمیدن این که هنوز قلبم می زنه. واسه این که بتونم زندگی رو لمس کنم، نیاز به لبخند داشتم. می تونستم با لبخندت یه زندگیم ادامه بدم. آه نکشم. گریه نکنم. از این فلاکت، از این مصیبت رها شم. دلم برای لبخندهای کوتاهت، برای دمپایی های خرگوشی ات، برای ریمل چشمانت، برای جنگ و در گیری ات با آدم ها، برای طغیانت علیه دنیا، برای گریه ات در سینما، برای پیراهن راه راه آبی مردانه ات، برای نگاه های کافر گونه ات، برای هرم نفست، دلم حتی برای سیگارهای ماتیکی هم تنگ شده ...