بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

۱۸۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

نه می دونی، نه میفهمی...

غروبی دلگیر و خنک. نسیم از میانبرگ های درخت می گذرد. به گیره موهایت که بر سرت هست غبطه می خورم. به دستانت که آرام لیوان را بر می دارد و به لبانت نزدیک می کند غبطه می خورم. به انگشتانی که برای لمس دکمه های پیراهنت حرکت می کنند غبطه می خورم. به ریمل هایی که جزئی از صورتت شده اند غبطه می خورم. به ماتیک هایی که لبانت را چون خون سرخی در بر گرفته اند غبطه می خورم. به جوهری که بر روی تنت جاودانه شده غبطه می خورم. به تو، به تن تو غبطه می خورم...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۵۴ ۰ نظر
آ و ب

خاطره ها، خاطره ها....

دریا از آن من نیست. باران، بهار، آسمان، ماه، رویا، زیبایی از آن من نیست. تنها زخم هایم برای منند. تنها زخم هایم از آن منند...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۴۶ ۰ نظر
آ و ب

فراقم، فراقت، فراقش...

به فراق تو دچار، از فراق من آزاد...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۴۴ ۰ نظر
آ و ب

باید یادت باشه...

فاصله ها آدم را مهربون تر می کنن، زخم ها دوست داشتنی تر...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۴۳ ۰ نظر
آ و ب

معبد کجاست؟...

عشق، عجز و مسئله سجود...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

دو دل نشدم. نه کنارش، نه وسطش...

این طور قبول نیست. چشمانت را زمین بگذار. بیا دست خالی بجنگیم. خوشت اومد عزیزم؟ هوم؟ اوهوم. میدونی الان چقد تا جهنم فاصله داریم؟ نه. دو قدم. فقط دو قدم. می خوای برگردیم؟ نه. اونقد بیچارم الان که دلم می خواد نه دست از تو بر دارم نه دست از جهنم...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۴۲ ۰ نظر
آ و ب

گولمه اویله...

شپهه تک قرچکتیر...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۸ ۰ نظر
آ و ب

بی دلیل تر از همسانی...

از آدمایی که ساعت رو به دست راستشون می بندن، با چشمانی منتظر تکیه می دن به شیشه اتوبوس و به جاده خیره می شن، بدون چتر زیر بارون آروم راه می رن و کسایی که تنها و بی دلیل توو خیابون می خندن خوشم میاد...
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۶ ۰ نظر
آ و ب

هنوز به گند نکشیده...

توو رمان بیژه و منیژه یه تپه هست که پشتش یه رودخونه داره. یه قایق هم هست اونجا. یه روز سوار اون قایق می شیم و می ریم...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۳ ۰ نظر
آ و ب

جام زهری که اثر نمی کند...

از بیست و چهار ساعتی که با هم بودیم، بیست و پنج ساعتش رو با خودش زمزمه می کرد که عشق هزار تا شکل داره، بهترینش بوسیدنه. پا می شد که بره. می رفت. صدای پاش رو می شنیدی که داشت دور می شد. بر می گشت. نزدیک می شد. دست می کشید رو موهام. می گفت پس کی بلند می شن؟ آه می کشیدم. نمی دید. می خندیدم. می دید. می گفت. سفید شدن. سفیدتر از همیشه. یاس های کوچک سپید. می بوسید. دست تکون می داد. هزار و یکمین شکلش رفتنه؟ جواب نمی داد. دور می شد. نزدیک نمی شد. فقط دور می شد...

۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۴:۳۱ ۰ نظر
آ و ب