بیابان طلب

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری‌ست/ می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش...

بدبختی هم مزه دراه...

دوباره روشن کردن سیگاری که خاموشش کرده ای، مثل بدبختی ای که به آن دچاریم، مزه ی گوه می ده...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۷ ۱ نظر
آ و ب

زیر پامو خالی می کنی...

و انتظار، چه بیهودگیِ سبک بالانه ی خوشایندی...
ُسرشکی از چشمان آیینه برای پریشانیِ تنهایی...
امروز چرا نیامدی؟..

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۲ ۰ نظر
آ و ب

همانقد از سیاهی ها خسته...

دوست داشتم رنگی تیره تر از سیاهی وجود داشته باشه. سیاه ها دیگر کافی نیستند برایم...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۵:۰۱ ۰ نظر
آ و ب

کلاهت را بگذار بالاتر کلمنتاین...

حالا دیگر در دشت مریم چشمانت، اثری از نگاه من نیست...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۹ ۰ نظر
آ و ب

اما اما اما...

"اما" قاتل ترین کلمه ی جهان است.

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۸ ۰ نظر
آ و ب

بی نهایت ابدیت...

بی دلیل در من آغاز شدی، جوانه زدی، رشد کردی، بزرگ شدی و تمامم را در بر گرفتی. تویی که تمامی نداری...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۷ ۰ نظر
آ و ب

بی کرانگیِ عبودیت...

وه که چه پرستیدنیست حتی آغوشِ سردِ تو...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۳ ۰ نظر
آ و ب

حوالی شهوت...

مسیر همیشگی، درختان قدیمی و یک آهنگ غمگین. همین چیزهای ساده کافی ست تا جزئیاتِ تنِ زنی در ذهن مردی زنده شوند...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۱ ۱ نظر
آ و ب

بوی ملکوت می دهی...

اولین گناهی، آخرین توبه...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۴۸ ۰ نظر
آ و ب

دیوار حاشا کوتاه است شمس...

 یک بوسه ی گرم می تواند زخم ها را التیام دهد و تلخی ها را پاک کند. اما روضه مکشوفی ست که حیف چنین بوسه ای همانی ست که دریغ می شود...

۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۴:۴۳ ۰ نظر
آ و ب