+ زیر این لباسا انگار یه دختر چهارده ساله داره قهقهه می زنه.
_ ولی تو زیر و روت یکیه. بیست و سه ساله...
+ زیر این لباسا انگار یه دختر چهارده ساله داره قهقهه می زنه.
_ ولی تو زیر و روت یکیه. بیست و سه ساله...
همه تون مثل هم هستید. یه مشت عقده ایِ فرتوت که بعد تموم شدن کارتون رو تخت، دنبال مادر هستید. فرقی هم نمی کنه بیست سالتون باشه یا چهل. فقط دنبال یکی هستید که سرتون رو بذارید رو پاهاش، چشاتون رو ببندین و مزه ی کاری که کردین رو زیر دهنتون حس کنین. بهتون حس قدرت هم القا می کنه تازه...
ما تمام این شب ها و راه ها را اشک به اشک، قطره به قطره، لیوان به لیوان، جرعه به جرعه، نخ به نخ ، پک به پک، بوسه به بوسه، لب به لب پیموده ایم. قبل از خواندن موعظه فراموشی برایمان باید تک به تک این ها را از تن و جانمان بیرون بیاوری و بیندازی بیرون که نه تو و نه هیچ کس دیگر نمی تواند. محال را می خواهی از من، محال را می خواهم از تو....
این زندگی عرق سگی ست. باید آن را سر کشید، بلعید و از طعم تلخش دلگیر نشد. این زندگی سیگار مطلقا زهرآگینی ست که فقط آتش زدن اولش خوشایند است. بعد از آن بی حولگیِ محضی ست که به اجبار در دستان آدم می ماند. علی رغم همه این تلخی ها اما باید آن را روشن کرد، پک زد، دودش را به درون فرو داد، خاموش کرد و انداخت دور. این زندگی خطای فاحشی ست که نه از طرف فاحشه ها بلکه از طرف پرهیزگاران رخ می دهد و پشیمانی اش تا آخر عمر بر قلب و مغز و سینه ی آنان سنگینی می کند. چون گلوله ای در وسط پیشانی. چون کوهی بر روی شانه. زندگی رنج است. زخم است. درد است. مرهمی ندارد. علاجی ندارد و در پایان انسان از زندگی به خود زندگی پناه می برد. در این زندگی نفرین شده تا ابد، هیچ تسلی و تسکینی وجود ندارد. سیاهی مطلقی ست که با هیچ نور و فانوس و شمعی نمی توان به روشن شدنش کمک کرد و تو تنها به روی سن دعوت شده ای تا دیگران، دیگرانی که می شناسی و نمی شناسی، درد و رنجت را ببینند و به ان بخندند. بی هوده و بی خود وقت و توانت را برای یافتن شادی یا درمان در میان این اندوه زارها تلف نکن. این زندگی انباشت خاطرات است. خاطرات تلخ چون دخترکی نیمه برهنه و اغواگر در مقابلت به رقص بر می خیزند و تو را به خود فرا می خوانند و خاطرات خوش، اگر داشته باشی، در فراموشخانه ی ذهن جا خوش می کنند...
مطمئنم محمود درویش چندتا سیگار رو توأمان پشت سر هم کشیده، یه گریه طولانی کرده و بعدش شعر "لحظه بدرود" رو نوشته. بعد از تموم کردن هم باز همین چرخه تکرار شده...